چون ندیدم خبری زین دل رنجور ترا


در سپردم به خدا، ای ز خدا دور، ترا

شاد نابوده ز وصل تو من و نابوده


توجفا کرده و من داشته معذور ترا

صورت پاک ترا از نظر پاک مپوش


که به جز دیدهٔ پاکان ندهد نور ترا

گر ز دیدار تو آگاه شوند اهل بهشت


سر مویی نفروشند به صد حور ترا

ای که رنجی نکشیدی و ندیدی ستمی


چه غم از حال ستم دیدهٔ رنجور ترا؟

تو که چون من ننشستی به غمی روز دراز


سخت کوتاه نماید شب دیجور ترا

اوحدی را ز نظر دور مدار، ای دل و جان


که دلارام ترا دارد و منظور ترا